کارآفرین بودن چالش برانگیز است. نیمی از استارت آپ ها در چهار سال اول شکست می خورند و فقط حدود ۲۵ درصد آنها در ده سال اول دوام می آورند. در این اثنا، دوام آوردن مهم نیست بلکه رشد و افزایش درآمد مثبت حرف اول را می زند. صرفا ۲۶ درصد کسب و کارهای کوچک می توانند اندازه اولیه خود را افزایش داده و بقیه هرگز رشد نخواهند کرد.
کارآفرین کیست؟
سرمایه گذاری های جدید در سه تا چهار سال اول تنها ضرربوده و پس از یک دهه کسب و کار، متوسط درآمدی که کارآفرین کسب می کند ۳۵ درصد کمتر از آنچه است که باید باشد. در واقع، اکثر افراد خود اشتغال کمترین حق الزحمه را دریافت کرده و سرمایه گذاری های کارآفرینی، با وجود ریسکی که متحمل می شوند، بازده بالاتری نسبت به سرمایه گذاری های سهام عمومی دارند. این میزان شکست را در میان دیگر چیزها تنها می توان به خاطر ناکارآمدی آنهایی دانست که تازه وارد بازار کسب و کار شده اند و تقریبا شش برابر بیشتر از آنچه بوده که اقتصاد می تواند حمایت کند.
کارآفرینان به خوبی از این آمار غم انگیز آگاه هستند و اما وقتی که در مورد احتمال موفقیت کسب و کار از آنها سوال می شود، کارآفرینان اعداد نسبتا دقیقی را ارائه می دهند.
چرا این افراد تصمیم می گیرند که وارد کسب و کارهایی جدید شوند؟
پاسخ این است که کارآفرینان در مورد شانس موفقیت کسب و کار نسبتا واقع گرا هستند و دیدگاه بسیار متفاوتی نسبت به شانس موفقیت خود دارند. به عنوان مثال، یک نظرسنجی توسط کوپر و همکاران (۱۹۸۸) نشان داد که ۸۱ درصد از کارآفرینان معتقدند شانس دوام آنها بیشتر از ۷۰ درصد است و ۳۳ درصد نشان دادند احتمال شکست آنها صفر است. مطالعات اخیر این یافته ها را تکرار می کنند و گزارش می دهند که ۶۲ درصد از کارآفرین ها، فروش سال اول خود را بیش از حد پیش بینی کرده؛ ۸۱ درصد تخمین زده اند که سرمایه گذاری خود را عملیاتی خواهند کرد، در حالی که تنها ۴۸ درصد موفق می شوند. اکثر کارآفرین ها میانگین رشد سالانه ۱۵٫۵ درصدی را انتظار دارند در حالیکه استارت آپ های مشابه تنها ۳ درصد رشد خواهند داشت.
به عبارت دیگر، کارآفرینان خوشبین هستند – آنها اعتقاد دارند که شانس موفقیت چیزی فراتر از این آمارهای تلخ است.
چرا کارآفرین چنین دیدگاه هایی را اتخاذ می کند؟
هنگامی که کارآفرینان شانس موفقیت یک کسب و کارهای مانند خودشان را ارزیابی می کنند، دیدگاه سطحی دارند و جزئیات هر سرمایه گذاری را در نظر نمی گیرند که منجر به ارزیابی نسبتا واقعی می شود. با این حال، هنگامی که در مورد سرمایه گذاری خود فکر می کند، آنها دیدگاهی عمیق تر را اتخاذ کرده که با توجه به استعداد ها و ایده های معقول است. دومی بیشتر مقدارها را نسبت به هنجارها در برآورد بازده بالقوه در نظر می گیرند.
مشکل
مشکل این است که خود ارزیابی ایده ها و مهارت ها در جهت مثبت، اغلب انحراف دارد. فردی که یک کسب و کار را راه اندازی می کند خود را منحصر به فرد و درسطح عالی نه متوسط می داند. گرایش به بهتر از حد متوسط بودن (“توهم برتری”) یک تمایل بشری است. وقتی از افراد خواسته شد تا به توانایی ها یا ویژگی های مثبت خود، از جذابیت تا هوش امتیاز دهند، بسیاری از افراد موقعیت خود را بالای ۵۰ درصد دانستند. به عنوان مثال، ۲۵ درصد از افراد مورد مطالعه معتقد بودند که آنها ۱ درصد توانایی ارتباط با دیگران دارند و ۸۰ درصد معتقد بودند آنها از حد متوسط بالاتر هستند.
بنابراین، برای کارآفرینان، متوسط رشد و میزان دوام بی اهمیت است، در حالی که داستان های پیروزی استثنایی آنها قابل اجرا می باشند. در واقع، کارآفرینانی که کمتر احتمال موفقیت آنها وجود دارد، براساس ویژگی های شخصی و ماهیت کسب و کار خود، خوشبین تر از کسانی هستند که در موقعیت خوبی برای موفقیت قراردارند. نوعی سوگیری شناختی در افراد غیرحرفهای که از توهم برتری رنج میبرند و به اشتباه، تواناییشان را بسیار بیش از اندازهٔ واقعی ارزیابی میکنند به عنوان اثر دانینگ-کروگر شناخته شده است (دانینگ -کروگر، ۱۹۹۹). در طیف وسیع آزمایش ها از هوش تا دانش پزشکی، کسانی که از ابتدا تا انتها بد عمل می کنند، جهل و نادانی خود را به کل نادیده می گیرند.
کارآفرینان تنها نیستند
تحقیقات گسترده نشان می دهند که افراد به طور کلی درباره خودشان، آینده و توانایی هایی که دارند بسیار خوشبین هستند، در حالی که در مورد آینده دیگران واقع بین تر می باشند. سوال جالب توجه این است که آیا کارآفرینان بیشتر از افراد دیگرخوش بین هستند. در نظر سنجی از ۶۰۰۰ کارآفرین آمریکایی، مشخص شد که کارآفرینان در واقع بیشتر از افراد دیگر با موقعیت و شرایط مالی و آموزشی مشابه، خوشبین هستند.
بعضی یافته های دیگر نشان دادند، محققان، خوش بینی در کارآفرینان را بیش از اندازه یا مفرط می پندارند. در واقع، نسبت به مدیران شرکت های بزرگ، کارآفرینان اعتماد به نفس زیادی از خود نشان می دهند که با توجه به پیش بینی های خوش بینانه آنهاست.
نتایج تحقیقات
این یافته ها را می توان با دو احتمال تفسیر کرد. اول می توان گفت که افراد خوشبین بیشتر احتمال دارد به راه اندازی کسب و کاری برای خودشان اقدام نمایند، در حالیکه افراد با افکاری کمتر خوشبینانه ممکن است کمتر جلب به موقعیت های شغلی در شرکت های بزرگ شوند. دوم این که راه اندازی کسب و کار شخصی باعث می شود افراد را خوشبین تر کند. منطق ایده ی دوم این است که راه اندازی یک کسب و کار به خاطر نااطمینانی بالا، محدودیت های زمانی و کمبود اطلاعات منجر می شود تا کارآفرینان به تفکر بصری و خوش بینی تکیه کنند. علاوه بر این، خوش بینی بالا، اختلال شناختی را کاهش می دهد که با تصمیم گیری به سرمایه گذاری شخصی ایجاد شده و فشار و اضطراب ناشی از واقع گرایی نسبت به ریسک های موجود را کمتر می کند.
نتایج تحقیقات
به منظور تمایز بین این دو احتمال، خوش بینی کارآفرینان بریتانیایی قبل از تصمیم گیری برای شروع کسب و کار شخصی بررسی شد . با استفاده از داده های British Household Panel Survey (BHPS)، این مطالعه از هر دو مورد پشتیبانی می کند، اول این که افراد مصمم برای شروع کسب و کار شخصی، بیشتر از دیگران خوشبین هستند و اینکه وقتی افراد کسب و کاری را برای خودشان راه اندازی می کنند، بیشتر از قبل خوشبین می باشند. هر دو احتمال حاکی از این هستند که افراد خوش بین به احتمال زیاد به کارآفرینان تبدیل می شوند و دنبال کردن کارآفرینی بیشتر باعث خوش بینی آنها می گردد.